معنی از شهرهای چین

لغت نامه دهخدا

چین چین

چین چین. (ص مرکب) شکن شکن. با چین های بسیار. صاحب چین های بسیار. پرشکن:
ای زلف سرکشت همه چین چین شکن شکن
مویت برای بردن دلها رسن رسن.

حل جدول

از شهرهای چین

ووهان

هاربین

شانگهای

واژه پیشنهادی

از شهرهای چین

یومن

کانچو

کانتون

ووهان

شانگهای

گوانگجو

تین تسین

شنیانگ

هاربین

فرهنگ عمید

چین

تا و شکن در پارچه، لباس، پوست بدن، مو، پوستۀ زمین، یا چیز دیگر، تا، شکن، شکنج، چروک،
* چین آوردن: (مصدر لازم) = * چین افتادن
* چین افتادن: (مصدر لازم) به‌وجود آمدن تا و شکن در چیزی،
* چین انداختن: (مصدر لازم) = * چین دادن
* چین برداشتن: (مصدر لازم) = * چین افتادن
* چین خوردن: (مصدر لازم) = * چین افتادن
* چین دادن: (مصدر متعدی) به‌وجود آوردن تا و شکن در چیزی،

ترکی به فارسی

چین

چین

معادل ابجد

از شهرهای چین

592

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری